الانزاپین

کاپتوپریل سابق

الانزاپین

کاپتوپریل سابق

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شروع مجدد


به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من

از فصل های خشک گذر میکردند

به دسته های کلاغان

که عطر مزرعه های شبانه را

برای من به هدیه میآورند

به مادرم که در آینه زندگی میکرد

و شکل پیری من بود

و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را

از تخمه های سبز می انباشت ، سلامی ، دوباره خواهم داد

 

 

 

می آیم ، می آیم ، می آیم

با گیسویم ، ادامه ی بوهای زیر خاک

با چشمهام ، تجربه های غلیظ تاریکی

با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار

می آیم ، می آیم ، می آیم

و آستانه پر از عشق میشود

و من در آستانه به آنها که دوست میدارند

و دختری که هنوز آنجا ،

در آستانه ی پر عشق ایستاده ، سلامی دوباره خواهم داد


فروغ


-----------------------------------------------------------------------

بعد از نابود شدن بلاگفا ، ناگزیر به مهاجرت به این مکان شدیم و در اینجا بیتوته می کنیم ؛ باشد که اینجا حداقل برای یک دهه سالم باقی بمونه...

متاسفانه طی این پوکیدن بلاگفا، یکسری دوستان وبلاگ نویسی رو بوسیدن و نمیدونم کجا گذاشتن...

من خودم هم می خواستم شروع کنم ولی حدود یکی دوماه منتظر بودم تا شاید بلاگفا درست بشه که نشد و بعد از اون بخش های سخت شروع شد و فرصت نفس کشیدن رو هم ازم گرفت و تنها تفریحم در دوماه اخیر فقط خوردن و خوابیدن بود ؛ تازه اگه گیر میومد :))

و تاسف دیگه این که حتی نتونستم نظرات آخرین پستی رو که در وبلاگ سابق نوشتم رو ببینم...

امیدوارم که شروع در این وبلاگ همراه باشه با اتفاق های خوب و جدید...


-----------------------------------------------------------------------------

نکته ی 1 : مدتیه که به آخرین آلبوم فریدون آسرایی (عشق یعنی) گوش میدم و با این آهنگ به شدت ارتباط برقرار میکنم و یاد فیلم "سینما پارادیزو" میفتم ...


دانلود


نکته ی 2 : از سنتی ها هم بیشتر به آلبوم "چه آتش ها" همایون گوش میدم که به شدت زیباست و کار متفاوتی هستش و از انواع شعرها و دستگاه های آوازی استفاده شده ( آهنگسازی علی قمصری )



من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود

گویند دل ز عشقِ تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دستِ من و دل نمی رود!

گر بی تو سوی کعبه رود کاروانِ ما
پیداست آن که جز رهِ باطل نمی رود

در جست و جوی روی تو هرگز نگاهِ من
بی کاروانِ اشک ز منزل نمی رود

خاموش نیستم که چو طوطی و آینه
آن روی روشنم ز مقابل نمی رود


محمدرضا شفیعی کدکنی

***

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست   بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری   مکن که مظلمه ی خلق را جزایی هست
به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز   ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست
کسی نماند که بر درد من نبخشاید   کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست

سعدی


  • morteza ...