صحنه ی اول – اورژانس قلب
بیمار آقای 75 ساله مورد آلزایمر با درد قفسه ی سینه از صبح امروز که از یک ساعت پیش تشدید پیدا کرده
به سمتش که میرم ، بسیار مضطرب و ترسیده به نظر میاد و کمی هم عرق کرده ، پرستارا که در حال گرفتن نوار هستن ، بهشون میگم که IV هم بگیرن برای چک آنزیم قلبی
صحنه ی دوم – اورژانس قلب
بیمار خانم 95 ساله با شکایت ضعف و بی حالی و سرگیجه از صبح امروز که سابقه ی بیماری قلبی هم داره
بعد از گرفتن نوار قلب متوجه برادیکاردی و بلوک قلبی در صحنه ی اول میشیم که سریع آتروپین و پیس میکر خارجی بالا سر بیمار قرار میگیره
در پرسش و پاسخ از پیرزن هستم که میگه : " دارم میمیرم؟"
دیدن مریض در حال مرگ تجربه ی خیلی بدی هستش . یکی از علل فیزیولوژیک ایجاد حس مرگ قریب الوقوع در فرد بیمار، ترشح کاتکول آمین ها در بدن هستش که این حس رو القا میکنه و در هر بیماری شدیدی مثل سکته ی قلبی و ترومای شدید ایجاد میشه! ولی خوشبختانه این دوتا مریض نمردن ، مورد اول آنزیم های قلبیش هم نرمال بود و مرخص شد ولی احساس میکنم اون حالت ترس و عجزش به خاطر آلزایمرش بود ، چون همراهاش هم یه همچین چیزی میگفتن ، مورد دوم هم بعد بعد از بستری حالش خوب بود و نسبت به سنش خیلی سرحال بود..
هم اکنون در بخش قلب به سر می بریم و در کلی مطالب نخونده و مرور نشده در برابرمان! بیشتر یادگیری و base قلب من در بخش داخلی شکل گرفت و چیز زیادی تا به حال از این بخش uptake نداشتم ، شاید هم خودم تلاشی نداشتم! بگذریم چون این نیز بگذرد...
اول شهریور ، روز پزشک : تبریک رو بگذاریم کنار، امسال سال خوبی برای جامعه ی پزشکی نبود! از حمله ی ناجوانمردانه ی رسانه ی ملی و سایر رسانه ها و مطبوعات گرفته تا کشته شدن فوق خون در اردبیل، بازداشت شدن جراح توی بیمارستان ممسنی فارس ، شکستن دست و پای متخصص طب اورژانس ، زدن زیراب همکاران توسط وزیر بهداشت تا وضع قوانین مسخره و یک شبه و ....
چهارم شهریور ، سالروز وفات مهدی اخوان ثالث بود ؛ شاعر دردها و زخم ها ، استاد شعر نو با صلابت سبک خراسانی...
من توصیفاتم زیاد خوب نیست ، ولی مگه میشه کسی اشعار اخوان رو خونده باشه و عاشق تعبیرهای ناب و لحن بی نظیرش نشده باشه؟
" منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور ، منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور"
" من اینجا بس دلم تنگ است ، و هر سازی که میبینم بد آهنگ است... "
" صدایی نیست الا پت پتِ رنجور شمعی در جوار مرگ ، ملول و با سحر نزدیک و دستش گرم کار مرگ"
" کرک جان! خوب میخوانی ، من این آواز پاکت را درین غمگین خراب آباد ، چو بوی بالهای سوختهات پرواز خواهم داد"
" به دیدارم بیا هر شب ، در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند ، دلم تنگ است "
"از تهی سرشار، جویبار لحظهها جاریست ،
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ "
"ببار ای ابر بارانی! ببار ای ابر بارانی! ، شکایت می کنند از من لبان خشک عطشانم"
" بس ملولم ، ای جنون عاشقی گل کن مرا ، باز هم آن لات و لوت آسمان جل کن مرا..."
اگر وقت کردید حتما این اشعار اخوان رو بخونید : آخر شاهنامه – آواز کرک – زمستان – چون سبوی تشنه – چاووشی – به دیدارم بیا هر شب – پاسخ – سترون – قاصدک - فریاد – اندوه – یک روزی که خوشحال تر بودم – خزانی – باغ من – در این شبگیر – چه آرزوها
در به کار گیری اشعار اخوان در موسیقی هم به نظرم چند نمونه ی موفق و شاهکار میشه به تصنیف "فریاد" و آلبوم "زمستان است" استاد شجریان و آلبوم " هم آواز پرستوهای آه" علیرضا قربانی اشاره کرد
گرگ هاری شده ام
هرزه
پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز
می دوم ، برده ز هر باد گرو
چشمهایم چو دو کانون شرار
صف تاریکی شب را شکند
همه بی رحمی و فرمان فرار
گرگ هاری شده ام، خون مرا ظلمت زهر
کرده چون شعله ی چشم تو سیاه
تو چه آسوده و بی باک خزامی به برم
آه ، می ترسم ، آه
آه ، می ترسم از آن لحظه ی پر لذت و شوق
که تو خود را نگری
مانده نومید ز هر گونه دفاع
زیر چنگ خشن وحشی و خونخوار منی
پوپکم ! آهوکم
چه نشستی غافل
کز گزندم نرهی، گرچه پرستار منی
پس ازین دره ی ژرف
جای خمیازه ی جاوید شده ی غار سیاه
پشت آن قله ی پوشیده ز برف
نیست چیزی، خبری
ور تو را گفتم چیز دگری هست ، نبود
جز فریب دگری
من ازین غفلت معصوم تو ، ای شعله ی پاک
بیشتر سوزم و دندان به جگر می فشرم
منشین با من ، با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم ؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست
در دم این نیست ولی
در دم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من
بی تو ؟ چون مرده ی چشم سیهت
منشین اما با من ، منشین
تکیه بر من مکن ، ای پرده ی طناز حریر
که شراری شده ام
پوپکم ! آهوکم
گرگ هاری شده ام
نهم شهریور ، سالروز فوت فرهاد مهراد ، صدای پر صلابت موزیک ایران! اگر آثارش رو گوش ندادید، آلبوم کنسرتش رو از دست ندید ! مستند زندگیش رو که بی بی سی تهیه کرده بود رو چند سال پیش دیدم و بسیار ناراحت شدم چون تو ایران بسیار مورد بی مهری قرار گرفت و در نهایت در سن 58 سالگی در پاریس و در نهایت غربت از دنیا رفت....
"فرهاد، مرد تنهای کوچههای بیانتها، ساده و بی ریا، به سپیدی برف و روشنایی آینه نقاب در چهره خاک کشید و از میان ما رفت. خداحافظ رفیق روزها و هفتههای خاکستری، خداحافظ"
" گفتنیها کم نیست،
من و تو کم گفتیم،
مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم"
نکته ی 1 : در جایی زندگی می کنیم که برگزاری کنسرت توسط اساتیدی مثل محمدرضا شجریان و کیهان کلهر در اون ممنوع هستش و کسانی مثل تتلو یک ناو جنگی در اختیارشون قرار میگیره تا موزیک ویدیو بسازند!
نکته ی 2 : دوستان عزیز ، در لینک ها ، لینک سایت imd رو قرار دادم ، نرم افزاری فوق العاده که میتونید با خرید اون آخرین ورژن از هر تکست بوک پزشکی دسترسی پیدا کنید از جمله uptodate و پشتیبانی فوق العاده ای داره و هم برای ios و هم android قابل استفاده هستش!
نکته ی 3 : "صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم ، از شما چه پنهان ، ما از درون زنگ زدیم" اکبر اکسیر
نکته ی 4 : لینک چهار آهنگ :
نجوا – آهنگساز و خواننده : فرهاد – ترانه : شهیار قنبری
سقف – آهنگساز : اسفندیار منفردزاده – خواننده : فرهاد – ترانه : ایرج جنتی عطایی
بیقرار – آهنگساز : مهیار علیزاده – خواننده : علیرضا قربانی
- ۹۴/۰۶/۱۲
شاید خنده دار باشه ولی گاهی خدا رو شکر میکنم که فارسی زبانم و میتونم این همه شعر قشنگو با همه ی وجودم بخونم .....
در مورد اون آقای 70 ساله ، به نظرم آلزایمر بیماری هراس انگیزی باشه . شاید حسی شبیه اون موقع ها که بچه بودیم و گم میشدیم یا احساس میکردیم گم شدیم و برای دو سه ثانیه هیچ چهره ی آشنایی نمیدیدیم
یادمه گفتی الانزاپین علایم منفی رو از بین میبره و آرزو کردی که از این به بعد چیزای خوب رو اینجا ثبت کنی و گفتی فوکوس روی روان هست :)) تا حالا ممکنه برای جامعه ی پزشکی روزهای خوبی نبوده باشه اما از این به بعد به خاطر اسم وبلاگت هم که شده آرزو میکنم روزهای خوب پیش رو باشه تا شما هم خبرهای خوشی رو اینجا ثبت کنی .